۱۴۰۲ شهریور ۲۲, چهارشنبه

شناخت

 می‌گویند پادشاهی پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غیره آموخته بودند و استاد تمام گشته با کمال کودنی و بلادت!

روزی پادشاه انگشتری در مشت گرفت، فرزند خود را امتحان کرد که: بیا بگو در مشت چه دارم؟!

گفت: آنچه داری گرد است و زرد است و مجوف است.

گفت: چون نشانهای راست دادی پس حکم کن که آن چه چیز باشد؟

گفت: می‌باید که غربیل باشد!

گفت: آخر این چندین نشانهای دقیق را که عقول در آن حیران شوند دادی از قوت تحصیل و دانش، این قدر بر تو چون فوت شد که در مشت غربیل نگنجد؟!

فیه ما فیه. فصل سوم.