۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

خانه ی دوست کجاست؟

خیلی وقته که به فکرشم. دوستی که رفت و برای من خاطراتش را گذاشت. خیلی چیزهایمان به هم نمی خورد. اما در عمق غربت مشترکاتمان را کشیده بودیم بیرون تا به هم نزدیکمان کنند. و چه خوش بودیم با هم. دوره ای از عمرمان را با هم پر از خاطره کردیم و من حالا سالهاست که گاه و بی گاه به آن خاطره ها و به دوستی که از دستش دادم فکر می کنم. کجایی مرد؟ چند روز پیش به وبلاگت رسیدم و با ولع نوشته های چند ماه و چند سال پیشت را خواندم. و تو چه دور به نظرم رسیدی. اما باز هم دلم خواست که ببینیم همدیگر را تا برای هم تعریف کنیم از سالهایی که بی خاطره ی مشترک گذشتند. و تو البته تنها دوستی نیستی که این جور از دست داده ام. از خودم می پرسم چرا؟